خاطره ی زایمان
با انتخاب ادامه مطلب خاطره ی زایمان را می بینید. صبح ساعت 5:30 بیدار شدم ،نماز صبح و خوندم. بابا مسعود و مادرجون و بیدار کردم برای نماز.خیلی حال عجیبی داشتم هم هیجان هم اظطراب وهم خواب آلودگی آخه دیشب اصلا نخوابیدم ( شاید 10 بار بیشتر از خواب بیدار شدم که این خیلی برای من غیر طبیعی بود آخه من خیلی خوابالو هستم مخصوصا زمانی که توی گل پسر تو شمک مامان بودی 14 ساعت تو شبانه روز می خوابیدم. تو هم به دنیا اومدی 40 روز اول کلا خواب بودی حتی برای شیر خوردن هم بیدار نمی شدی تا آخر سر مجبور می شدیم شلوار مبارک و در بیاریم تا بیدار شی که اون ...
نویسنده :
مامان
21:51